می بینی سکوتم را ؟
می بینی درماندگی ام را ؟
می بینی نداشتنت چه بر سر فریاد خاموشم آورده است ؟
می بینی دیگر رویای داشتنت هم نمی تواند تن لرزه های شبانه ام را آرام کند…
می بینی هق هق نگاهم چه سرد بر دیواره ی همیشه جاودانه ی نبودنت مشت می زند ؟
می بینی؟
دیگر شانه هایم تاب تحمل خستگی هایم را ندارد…
دیگر حتی حسرت باران هم نمی تواند حسرت نداشتن تو را کم کند…
دیگر آنقدر بغضم سنگین شده است که توان گریستن هم نیست…
نظرات شما عزیزان:
آلوچه 
ساعت17:48---10 اسفند 1389
زیبابود